آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

من و تو

من و تو یکی دیده گان ایم که دنیا را هر دم در منظر خویش تازه تر می سازد. نفرتی از هر آنچه بازمان دارد از هر آنچه محصورمان کند از هر آنچه واداردمان که به دنبال بنگریم، دستی که خطی گستاخ به باطل می کشد. من و تو یکی شوریم از هر شعله یی برتر، که هیچ گاه شکست را بر ما چیره گی نیست چرا که از عشق رویینه تن ایم. و پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است باآمدشدنی شتابناک خانه را از خدایی گم شده لب ریز می کند.
30 بهمن 1390

اولین کتاب

ناز گل مامان یادم رفت اینجا برات بنویسم که روز ولنتاین با بابایی رفتیم و چند تا کتاب داستان برات گرفتیم که شد کادوی ولنتاینت. که الانم برات میخونم تا لالا کنی دنیا اومدی هم برات میخونمشون عزیز مامان. ...
27 بهمن 1390

وبلاگ جدید

سلام به دوستای عزیز نی نی وبلاگ. من بعد از اینکه دیدم امکانات نی نی وبلاگ برای نی نی ها بهتره از بلاگفا اسباب کشی کردم اومدم نی نی وبلاگ امیدوارم اینجا هم به من هم به دخمل کوچولوم خوش بگذره با دوستای خوبمون ...
20 بهمن 1390

بودنی فراتر از هر واژه ای

شوری تازه سرتاسر وجودش را گرفته؛ گویی شمرده شمرده می خواهد هر از گاهی گاهی فقط بیگاهی بی آنکه به چشم دیده باشد یا که شنیده باشد بی خبر و ناگاه قدم گذاردن آغازد قدم گذاردنی که تنها یکی می تواند لمس اش کند و برای لمس خود از میان آنهمه واژه گان بلاتکلیف دنبال دست چینی می گردد که بهترین باشد با همه وسواس اش، واژه ها را ورق می زند و آنگاه که واژه ای زیبایی اش برابر تو باشد می ایستد اما چه اندک واژگانی که بتوانندبا تو برابری کنند چه اکنونلحظه به لحظه می گوید به منی که تل ترجمه روی سرم ریخته! می گوید که تو بگو تو بگو تو بگو... و چه تکلیف سختی برایم به ناچار تحمیل می کند که برابر اندا...
19 بهمن 1390

سلام به دختر گلم

عزیز دل مامان، چند هفته بود من وبابایی بد جور مشغول ترجمه بودیم نمیتونستم با خیال راحت بیام از نگفته هام برات بگم قربون این تکون خوردنای نازت برم که منو کشته امروز بالاخرهکار ترجمه تموم شد.با خیال راحت خونه تکونی رو شروع میکنم و سعی میکنم بیشتر حواسم به تو باشه عزیزم. تا خوب بهت برسم روز به روز قوی و قوی تر بشی. دوست دارم یکی یه دونه قشنگم ...
19 بهمن 1390

تقدیم به تو

اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشق ام بود. دستت را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیریافته با تو سخن می گویم به سانعلف که با صحرا به سان باران که با دریا به سان پرنده کهبا بهار سخن می گوید زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست. ...
19 بهمن 1390

اولین هدیه

سلام دختر قشنگم. امروز عمه پروینم باآقا امیداز اصفهان اومدن. عزیز دلم اولین کادوی خوشگل و نازتو عمه پری جونم برات گرفته شرمنده کرده یه لباس پنج تیکه خوشگل و ناز نازی و یه سرهم شیک صورتی گرفته. دست گلش درد نکنه. ایشالا دنیا اومدی تونستی حرف بزنی تو هم بهش میگی میسی خاله جون دستت درد نکنه ...
19 بهمن 1390

با تو بودن

عزیزم با تو بودن خیلی حس قشنگیه. وقتی صدای قلبتو میشنوم که روز به روز قویتر میشه آرامش میگیرم. امروزم شنیدم و لذت بردم از اینکه هستی و قلبت میتپه. دوس دارم بهترین باشی بهترینم. موفق و باهوش.تمام تلاشمو میکنمبرای موفق شدنت. امروز شنیدم عمه گلم حامله ست خیلیخوشحال شدم نی نی های ۹۱ دارن زیاد میشن خدارو شکر. دوست دارم عزیزم و لحظه شماری میکنم برای اومدنت ...
19 بهمن 1390